سفارش تبلیغ
صبا ویژن



قاصدک های سوخته - قاصدک های سوخته

   

مادر که میشوی
برای کودکت، شاعر هم میشوی
یک شاعر عاشق!




توسط: قاصدک های سوخته روز یکشنبه 89 مرداد 3

وقتی بدونی مشکلی که داری باهاش دست و پنجه نرم میکنی
یه روزی-حتا شاید خیلی زود-
تموم میشه
تحملش برات آسونتر میشه.
دقیقا مثل الان .



توسط: قاصدک های سوخته روز شنبه 89 مرداد 2

برای اینکه بتونی از یه چیز خوب دفاع کنی،
باید اعتقادت رو نسبت بهش تقویت کنی.




توسط: قاصدک های سوخته روز جمعه 89 مرداد 1

بعد از نوشتن هر پست،
لحظه ای توقف میکرد،
توی دلش نیتش رو صاف میکرد،
و بعد -همان توی دلش یا گاهی با صدایی آرام-
میگفت :
قربة الی الله
و ارسال را میزد.




توسط: قاصدک های سوخته روز پنج شنبه 89 تیر 31

عروسی برادرم بود.
تا حالا عروسی بدون گناه شرکت کردی؟
خیلی خوش میگذره!




توسط: قاصدک های سوخته روز پنج شنبه 89 تیر 31

با اینکه سرش خیلی شلوغ بود -از 5.5 صبح میرفت تا 9.5 شب-
اما از کم و کاستیهای خانه -زندگی-شان، با خبر بود.




توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 89 تیر 29

1. برای آن دوستش که زندگی متوسطی داشت وقتی که خانه دار شده بود یک شکلات خوری هزار تومانی هدیه برد-وحتی کادویش هم نکرد-
2. برای آن دوست پولدارش وقتی که بچه دار شده بود یک جفت گوشواره خرید.
فکر هم میکرد خیلی زرنگ است!





توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 89 تیر 29

می گفت دیر ازدواج کردم تا با یه آدم خوش تیپ ازدواج کنم تا بچه هام خوشگل شن(آینده نگری رو!)
دو تا بچه داشت که خوشگل هم نبودند چندان.
از همسر و زندگیش هم راضی نبود.





توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 89 تیر 29

غرق عشق میشوم وقتی بازیهای پدر و پسرانه شما دو تا را میبینم.




توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 89 تیر 29

همه جمع بودند.
سلطنت طلبها، سکولارها، آمریکا، اروپا، مهاجرانی ها، کدیورها، عبدیها و گنجی ها، ربع پهلوی، بی بی سی ها، دوم خردادیها، کج فهم ها...
همه جمع شده بودند برای زمین زدنش
زمین زدن یک انقلاب 32 ساله
همه جمع بودند.
اما تو باور نکن این جمع شدن را
که خدا خودش فرمود:
"تحسبهم جمیعا و قلوبم شتی"
"آنان را متحد می پندارى و[لى] دلهایشان پراکنده است"



توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 89 تیر 29

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >