سفارش تبلیغ
صبا ویژن



دی 90 - قاصدک های سوخته

   

سه تایی خندیدیم.
خود آقا هم تسبیح شان را دور دستشان محکم کردند و خندیدند، کم کم زبانمان باز شد.
کوروش گفت: حاج آقا شما گویا ازین محل تشریف بردین. دیگه شما رو زیارت نمیکنیم.
- بله رفتم از ینجا. اما من جمعه ها میروم نماز جمعه. نماز جمعه فکر می کردم شما .... ثلاثه ، شما سه تا را آنجا ببینم.
- آخه آقا میدونین ما نمیتونیم بیایم، یعنی باید درس بخونیم. کنکور داریم.
- کنکور یعنی چی؟
- آقا یعنی یک امتحان سخت. بین همه هست. همه سال آخری ها. باید رتبه مون خوب بشه تا قبول بشیم. باید زحمت کشید. سخته، از همه چیز امتحان میگیرن. باید توی همه چیز آدم قوی باشه تا رتبه اش خوب بشه اگر رتبه مون خوب نشه قبول نمیشیم آقا.

آقا به دقت به حرفهای کوروش گوش میکرد.
حتی آنها را زیر لب تکرار می کرد:
"یعنی یک امتحان سخت. بین همه هست. همه سال آخری ها. باید رتبه مون خوب بشه تا قبول بشیم. باید زحمت کشید، سخته از همه چیز امتحان میگیرن... باید توی همه چیزها آدم قوی باشه تا رتبه اش خوب بشه. اگه رتبه مون خوب نشه قبول نمیشیم آقا...آقا...یا سیدی... اگه رتبه مون خوب نشه قبول نمی شیم"
بعد آقا یک دفعه زد زیر گریه .
علی هم انگار با سیم به  آقا وصل شده باشه شروع کرد به گریه کردن. آقا همین جور پشت سر هم میگفت:
- باید رتبه مون خوب شه، ما آبرو داریم ... اگر رتبه بد بشه آبرو میره...سخته....همه سال آخریها هستن...
بغضش را نیمه کاره خورد.
به تک تک ما نگاه کرد.
انگار میخواست رازی را به ما بگوید.
بعد گفت:
- ثلاث مائه و ثلاثه عشر... به فارسی میشود؟البته همه ما در عربی اعداد خونده بودیم، اما علی زودتر از ما دو تا گفت:
- سیصد و سیزده. سیصد و سیزده آقا.
- بله احسنت سیصد و سیزده، سیصد و سیزده صحیح است. ببینید رفقا، آدم باید رتبه اش کمتر از سیصد و سیزده شود و گرنه آبرویش می رود. بین کل سال آخریها، سخته ولی باید زحمت کشید...باید زحمت کشید... خیلی ها دارند زحمت میکشند... به این سادگیها نیست...
بغض کرده بود و فریاد می کشید.
لحنش به دعوا می زد:
- آدم بمیرد بهتر است از ین که رتبه اش بد شود... اگر قرار است رتبه بد تر ار ثلاث مائه...بدتر از سیصد و سیزده شود، بهتر است آدم بمیرد
خفت داره...
آقا از حال رفت
---
هذا یوم الجمعه...

* بریده ای از داستان رتبه قبولی از کتاب ناصر ارمنی/رضا امیرخانی



توسط: قاصدک های سوخته روز جمعه 90 دی 30

باید گفت که اولین جرقه های انگیزش انقلاب اسلامی
بوسیله ی نواب در من بوجود آمد
و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما، نواب روشن کرد...
                                                                                "امام خامنه ای"
منبع: مزار شهید / قم المقدسه

 



توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 90 دی 27

مادر شهید احمدی روشن:
یه پسر داره
مثل خودش بزرگش میکنم
مثل خودش ...
++



توسط: قاصدک های سوخته روز شنبه 90 دی 24

...

وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى*

ز کوشش به هر چیز خواهی رسید
به هر چیز خواهی "کماهی" رسید

پ.ن: هر قدر ای دل که توانی بکوش ..
*سوره نجم/39



توسط: قاصدک های سوخته روز دوشنبه 90 دی 12