چه لذتی دارد پای درس استادی بنشینی
که مؤلف کتابِ همان درس، برای سمت بوده باشد.
یک جورهایی نوشیدن از سرچشمه است.
الحمدلله
توسط: قاصدک های سوخته روز شنبه 89 آبان 29
یادم نیست بعدِ اولین جلسه بود یا دومین جلسه.
صبح با صدای اذان،چشمهام باز شد
و دیدم عبارات کشف المراد
دارد با صدای بلند،
توی ذهنم رژه میرود.
توسط: قاصدک های سوخته روز شنبه 89 آبان 29
وقتی که یک هفته هر روز برای جمع و جور کردن یک تحقیق ساده کلاسی وقت میگذاری و زحمت میکشی
تازه میفهمی اینکه می گویند مرحوم کلینی(رحمة الله علیه) بیست سال برای نوشتن کافی وقت صرف کرد، یعنی چه.
تازه شاید باز هم نفهمی.
توسط: قاصدک های سوخته روز چهارشنبه 89 آبان 19
دانشکده را دوست دارم.
آن گنبد بزرگ وسطی و دو نیمه گنبدِ فیروزه ای کناری اش،
آدم را یاد صدر اسلام می اندازد.
وقتی که مسجد "همه چیز" مردم بود.
حتی پایگاه تعلیم و تعلم.
توسط: قاصدک های سوخته روز شنبه 89 آبان 15
تو کارشناسی ارشد، استادها، همه، استاد ِ دادن تحقیق های خرد و درشت کلاسی اند.
یکی از اساتید میگفت اگه از همین حالا موضوع پایان نامه تون رو مشخص کنید
میتونید همه تحقیق های کلاسی رو هم حول همون موضوع انتخاب کنید.
این یعنی هدفمند بودن تحقیقات پراکنده
آسون نوشتن و پربار شدن پایان نامه.
...اگه هدف -اصلی- زندگی زودتر مشخص بشه
و همه هدفهای خرد -حتی اعمال روزمره - بر مبنای اون تنظیم؛
زندگی ها چه آسون پربار میشن...
توسط: قاصدک های سوخته روز یکشنبه 89 آبان 9
دانشگاه ما جاییست
که لازم نیست کسی بابت حجاب به کس دیگری تذکر بدهد!
پ.ن: وقتی حراست در درون آدمها باشد...
توسط: قاصدک های سوخته روز جمعه 89 مهر 16
رفته بودیم برای ثبت نام.
به شوخی گفتم نمیدونم بچه های کارشناسی هم تو این دانشکده هستن یا نه. آخه دوره کارشناسی همیشه به بچه های ارشد به دیده احترام و گاهی حسرت نگاه میکردیم. میخوام یه کم کلاس بذارم!
به شوخی گفتی: "نیت قربت" تو وجودت موج میزنه!
پ.ن: شوخی های تو ، گاهی چه برایم جدی میشوند...
توسط: قاصدک های سوخته روز یکشنبه 89 شهریور 28