قاصدک های سوخته - قاصدک های سوخته

روزی من هم جوان بودم

پس کجا رفت آن همه ایده آل گرایی ها؟ ها؟

پ.ن: خودت هم نمیفهمی با چه سرعتی داری پیر میشوی...

توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 89 مهر 13

ازون سختا

امتحان سختی بود
اما
خدا رو شکر
گذشت

پ.ن: حاج آقا فاطمی نیا می فرمودند یکی از دعاهای مهمتون همیشه این باشه که:
"خدایا ازما امتحانهای سخت نگیر"

توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 89 مهر 13

نظرات شما ()

پسرک گوش به حرفم که نمیکند فوری توی ذهنم یک شکلات می آورم و بهش میگویم:
اگه این کارو بکنی یه چیز خوشمزه بهت میدم.
و او هر بار با شوقی وصف نشدنی حرفم را گوش میکند، به سویم میدود و میپرسد: چی مامان؟

داشتم فکر میکردم که تو، هزار و چهارصد سال است که داری به من میگویی:
"فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ "

پ.ن: کاش از پسرک یاد بگیرم شوق دویدن را ...

توسط: قاصدک های سوخته روز شنبه 89 مهر 10

نظرات شما ()

وجود وقفی

طلبه باید تمام وقتش را صرف طلبگی کند و به تهذیب و تحصیل و تحقیق بپردازد.
زمانی که طلبه شدم با دو انگشتم روی پیشانی ام نوشتم وقف اهل بیت(ع)
و میدانید جنس وقفی را در غیر مکان وقف شده نمیشود استفاده کرد،
من تمام عمرم را وقف دفاع از اهل بیت(ع) و شیعیانش نمودم.
                                                                                     علامه عسگری

پ.ن: داشتم فکر میکردم طلبه که نیستم.
         یادم آمد بنده خدا که هستم.
         بیا و با خط خوش، روی پیشانیم بنویس:
         " وقف راه خدا "

توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 89 مهر 6

نظرات شما ()

از رنجی که می بریم

چند وقت پیش شنیدم که به "پردیسان"میگفتی
"پرتــــیسان".
چه اسم با مسمایی !

پ.ن: راستی بهشت هم اینقدر دور است؟

*پردیسان : شهرکی اطراف شهر قم

توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 89 مهر 6

نظرات شما ()

قلم توانا

"سانتا ماریا"ی سید مهدی شجاعی را که بخوانی
در داستان های نیمه اولش از خنده ریسه میروی
و در داستان های نیمه آخرش اشک امانت نمیدهد.
چه قلمی دارد این مرد!

توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 89 مهر 6

نظرات شما ()