سفارش تبلیغ
صبا ویژن



هم سفر... - قاصدک های سوخته

   

توی آن تاریکی، بغض کرده و نکرده بپرسم:
آخر آدم این همه راه برود، بعد..
و صدای تو
-مثل همه ی این سالها-
با همان طنینِ مهربانانه ی مردانه،
که اطمینان ازش می بارد ،
بخورد به گوشم که: انشالله که خیره.
و این دل بی قرار
بدون اینکه عقلش به کوچکترین توجیهی برای خیر بودن ِ این غصه برسد،
آرام بگیرد..

پ.ن: می دانی
مدتی ست که دارم فکر میکنم همه ی خوبی های که ندارم،
یکجا در وجود تو جمع است...




توسط: قاصدک های سوخته روز سه شنبه 90 اسفند 16